عاشقانه
همه ما در مواقعي از زندگي دچار اندوه شده ايم كه تقريبا تمامي آنها به ظاهر عميق مي نمايد در حالي كه بسياري از اين حالات هيچگونه عمق و غنايي ندارند به جاه و مالي زائل و به مطايبه اي شادي جايگزين مي گردد.
غم ارزشي غم معنائي است و معناي آن از هستي و عشق به هستي جاري مي گردد محبوب در اين مقوله دست نا يافتني است و همو به دل عاشق جفا مي كند و شوق ديدار به فراق مي افكند و در واقع با اين غم است كه پايه هاي ادب پارسي بنا شده و مستحكم گرديده و ادبيات ملي ما ميراث دار غم گشته است و بجاست كه در عشق پارسي به دنبال شيرين و فرهاد نباشيم و عاشق را مريدي بدانيم در جستجوي مراد:
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه اي كرد رخت ديد ملك عشق نداشت
عين آتش شد از اين غيرت و بر آدم زد
و تمنا را بسوزانيم به آتش حقيقت كه اگر قرار باشد بر شكوه و جلال و كمال آنچه انسانش نامند رسيد هر تمنائي مانع و رادع است الا عشق والا كه از جمال يار به دل عاشق زار مي تابد
1 Comments:
مهران نازنين با سلام..از نفس گرمي كه به
خانه وبلاگم دادي..صميمانه ..باز هم سپاسگزارم
و براي تو مهربان مي نويسم..
.......................................................
غم نان
غصه ي آب
غزل گريه ي اين جنگل سرد
و فرو باري اين تاريكي
--- تاريكي
رويائي ست .....
.........................................................
مثل نوشته هايت آينه باشي... رامين
By
Anonymous, at 9:40 AM, May 20, 2006
Post a Comment
<< Home